*Dance in the sunset*PT18
*پرش زمانی*صبح*
چشمام رو باز کردمو کشو قوصی به بدنم دادم به ساعت نگاه کردم نه صبح بود.بلند شدمو رفتم دستشویی دست و صورتمو شستمو و رفتم سمت اشپزخونه در یخچالمو باز کردم.مربای البالو برداشتمو چندتا لقمه با نون خودمو بعدش جمعشون کردم و رفتم اماده بشم یه شلوار سینه دار و یه بافت رنگی رنگی و نیم بوت های مشکیم موهام رو بالای سرم گوجه کردمو یه میکاپ زیر هم کردم و مبایلمو برداشتمو رفتم طبقه ی پایین. یه پنجره ی بزرگ رو به بیرون داشت که من از اونجا سافرسارو میگرفتم.بازشون کردمو رفتم ساغ اشپزخونه یه نگاهی بهشون انداختم قهوه سازم رو زدم توی برق و کمدا رو چک کردم تا مطمئن بشم همه چی دارم.خب خوبه...توی همین حال بود که یکی صدام زد
اون نفر:ببخشید؟کسی اینجا نیست؟
+چرا اومدممم
با دو از اشپزخونه اومدم بیرون و رفتم سمت پنجره با تهیونگ رو به رو شدم
-چه خوگل شدی؟
+ممنون.ولی فک کردم رفتی سالن تمرین؟
-دارم میرم ولی خب گفتم اول یه سر به تو بزنم
+(خدنه)چیزی میخوای برات بیارم؟
-اممم یه ایسکافی.
+حله.میخوای بیای تو؟
-اگه میشه.
+صب کن
رفتمو در تهیونگو باز کردم اومد تو و گفت
-واو.ا/ت اینجا خیلی خوبه
+(لبخند)
رفتم توی اشپزخونه و دست بکار شدم.بعد حدود چند دقیقه ایسکافی رو اماده کردم و بردم پیش تهیونگ
+بیا.
-او ممنون
-اووووو ا/ت چه خوشمزسسس
+(خنده)ممنون
داشتیم باهم حرف میزدیم که یکی از مشتریای همیشگیم خانم سو اومد پشت پنجره
خانم سو:سلام ا/ت
+او خانم سو سلام
خانم سو:چقدر بگم دالمی صدام کن
+اوهوم دالم شی.چیزی میل دارین؟
دالمی:نه.فقط توی خونه حوصلم سر رفته بود اومدم بیرون یکم قدم بزنم دیدم توهم هستی گفتم یه سلامی بکنم
+قدم بزنید؟اما شما که باردارین تازه اونم تو ماه اخرتون؟مطمئنید؟
دالمی:مشکلی نیست.راستی اینقدر رسمی نباش من کلا نه سال ازت بزرگترم
+ولی خب بازم بزرگترین
دالمی:(خنده)
لبخندی زدم که به تهیونگ نگاه کرد
-سلام دالمی شی
دالمی:سلام.ا/ت معرفی نمیکنی؟
+دوست پسرمه تهیونگ
دالمی:اهان خوش بختم
-همینطور
دالمی:من میرم دیگه
+اوهوم.مراقب خودتون باشین
دالمی رفتو تهیونگ رو به من گفت
-صمیمی بنظر میومدین؟
+اممم خب اون نه سال ازم بزرگتره اما زن خوبیه توی درست کردن دکور کافه خودش و شوهرش کلی بهم کمک کردن
-خوبه...اوه دیرم شد.من میرم
+باشه.خدافظ
-خدافظ
تهیونگ رو تا دم در همراهی کردمو بعدش درو بستم و نشستم...
*تهیونگ ویو*
دیرم شده بود.سوار ماشینم شدمو سریع حرکت کردم سمت سالن تمرین.وقتی رسیدم ماشینمو پارک کردمو با دو رفتم توی سالن
_ب بخشید به ها(نفس نفس)
یونا:او استاد کیم.مشکلی نداره.
-خب گرم کردین؟
همه باهم:بله
شروع کردم و حرکتی که میخواستم بهشون یاد بدم رو یاد دادم یکم سخت بود اما خب اونا یاد گرفتن یخورده که تمرین کردن بهشون استراحت دادم که یونا یعنی کوچیک ترین کاراموزم اومد پیشمو گفت
یونا:استاد کیم.میگم که یادتونه ا/ت به من یه رقص رو یاد داد
-اووم اره یادمه
یونا:خب من اونو تمرین کردم میشه براتو اجراش کنم؟
-حتما
-بچه ها یه اجرا داریم
به پیانیستی که نار سالن نشسته بود اسم اهنگو گفتمو نتاشو اورد و شروع کردن به پیانو زدن.یونا هم شروع کرد به رقصیدن.ا/ت واقعا خوب بهش اد داده.منم ازش فیلم گرفتم تا به ا/ت نشون بدم.بعد چند مین رقصش تموم شد.همه براش دست زدیم
-عالی بود.مطمئنم ا/ت هم خوشحال میشه اگه بدونه تو اینقدر خوب یادش گرفتی
یونا:استاد کیم ا/ت که اخرش این ویدیو رو میبینیه
-منظورت چیه
یونا:شما خودتون گفتین باهم قرار میزاری
-باشه تسلمم(خنده)
-تمریناتون رو شروع کنید.
لبخندی زدمو ویدیو رو برای ا/ت فرستادم و گفتم
-مربی خوبی هستی
بعد چند مین جوابمو دادو نوشت
+این یونا بود
براش نوشتم
-اهوم
نوشت
+اینکه خیلی خوب رفتششش
نوشتم
-معلمش تو بودی
+باشه من برم مشتریام دارن زیاد میش
-بش
مبایلو کنار گذاشتمو به کاراموزام چندتا تمرین دادم...
.
.
.
اسلاید دوم(اتایل ا/ت)
چشمام رو باز کردمو کشو قوصی به بدنم دادم به ساعت نگاه کردم نه صبح بود.بلند شدمو رفتم دستشویی دست و صورتمو شستمو و رفتم سمت اشپزخونه در یخچالمو باز کردم.مربای البالو برداشتمو چندتا لقمه با نون خودمو بعدش جمعشون کردم و رفتم اماده بشم یه شلوار سینه دار و یه بافت رنگی رنگی و نیم بوت های مشکیم موهام رو بالای سرم گوجه کردمو یه میکاپ زیر هم کردم و مبایلمو برداشتمو رفتم طبقه ی پایین. یه پنجره ی بزرگ رو به بیرون داشت که من از اونجا سافرسارو میگرفتم.بازشون کردمو رفتم ساغ اشپزخونه یه نگاهی بهشون انداختم قهوه سازم رو زدم توی برق و کمدا رو چک کردم تا مطمئن بشم همه چی دارم.خب خوبه...توی همین حال بود که یکی صدام زد
اون نفر:ببخشید؟کسی اینجا نیست؟
+چرا اومدممم
با دو از اشپزخونه اومدم بیرون و رفتم سمت پنجره با تهیونگ رو به رو شدم
-چه خوگل شدی؟
+ممنون.ولی فک کردم رفتی سالن تمرین؟
-دارم میرم ولی خب گفتم اول یه سر به تو بزنم
+(خدنه)چیزی میخوای برات بیارم؟
-اممم یه ایسکافی.
+حله.میخوای بیای تو؟
-اگه میشه.
+صب کن
رفتمو در تهیونگو باز کردم اومد تو و گفت
-واو.ا/ت اینجا خیلی خوبه
+(لبخند)
رفتم توی اشپزخونه و دست بکار شدم.بعد حدود چند دقیقه ایسکافی رو اماده کردم و بردم پیش تهیونگ
+بیا.
-او ممنون
-اووووو ا/ت چه خوشمزسسس
+(خنده)ممنون
داشتیم باهم حرف میزدیم که یکی از مشتریای همیشگیم خانم سو اومد پشت پنجره
خانم سو:سلام ا/ت
+او خانم سو سلام
خانم سو:چقدر بگم دالمی صدام کن
+اوهوم دالم شی.چیزی میل دارین؟
دالمی:نه.فقط توی خونه حوصلم سر رفته بود اومدم بیرون یکم قدم بزنم دیدم توهم هستی گفتم یه سلامی بکنم
+قدم بزنید؟اما شما که باردارین تازه اونم تو ماه اخرتون؟مطمئنید؟
دالمی:مشکلی نیست.راستی اینقدر رسمی نباش من کلا نه سال ازت بزرگترم
+ولی خب بازم بزرگترین
دالمی:(خنده)
لبخندی زدم که به تهیونگ نگاه کرد
-سلام دالمی شی
دالمی:سلام.ا/ت معرفی نمیکنی؟
+دوست پسرمه تهیونگ
دالمی:اهان خوش بختم
-همینطور
دالمی:من میرم دیگه
+اوهوم.مراقب خودتون باشین
دالمی رفتو تهیونگ رو به من گفت
-صمیمی بنظر میومدین؟
+اممم خب اون نه سال ازم بزرگتره اما زن خوبیه توی درست کردن دکور کافه خودش و شوهرش کلی بهم کمک کردن
-خوبه...اوه دیرم شد.من میرم
+باشه.خدافظ
-خدافظ
تهیونگ رو تا دم در همراهی کردمو بعدش درو بستم و نشستم...
*تهیونگ ویو*
دیرم شده بود.سوار ماشینم شدمو سریع حرکت کردم سمت سالن تمرین.وقتی رسیدم ماشینمو پارک کردمو با دو رفتم توی سالن
_ب بخشید به ها(نفس نفس)
یونا:او استاد کیم.مشکلی نداره.
-خب گرم کردین؟
همه باهم:بله
شروع کردم و حرکتی که میخواستم بهشون یاد بدم رو یاد دادم یکم سخت بود اما خب اونا یاد گرفتن یخورده که تمرین کردن بهشون استراحت دادم که یونا یعنی کوچیک ترین کاراموزم اومد پیشمو گفت
یونا:استاد کیم.میگم که یادتونه ا/ت به من یه رقص رو یاد داد
-اووم اره یادمه
یونا:خب من اونو تمرین کردم میشه براتو اجراش کنم؟
-حتما
-بچه ها یه اجرا داریم
به پیانیستی که نار سالن نشسته بود اسم اهنگو گفتمو نتاشو اورد و شروع کردن به پیانو زدن.یونا هم شروع کرد به رقصیدن.ا/ت واقعا خوب بهش اد داده.منم ازش فیلم گرفتم تا به ا/ت نشون بدم.بعد چند مین رقصش تموم شد.همه براش دست زدیم
-عالی بود.مطمئنم ا/ت هم خوشحال میشه اگه بدونه تو اینقدر خوب یادش گرفتی
یونا:استاد کیم ا/ت که اخرش این ویدیو رو میبینیه
-منظورت چیه
یونا:شما خودتون گفتین باهم قرار میزاری
-باشه تسلمم(خنده)
-تمریناتون رو شروع کنید.
لبخندی زدمو ویدیو رو برای ا/ت فرستادم و گفتم
-مربی خوبی هستی
بعد چند مین جوابمو دادو نوشت
+این یونا بود
براش نوشتم
-اهوم
نوشت
+اینکه خیلی خوب رفتششش
نوشتم
-معلمش تو بودی
+باشه من برم مشتریام دارن زیاد میش
-بش
مبایلو کنار گذاشتمو به کاراموزام چندتا تمرین دادم...
.
.
.
اسلاید دوم(اتایل ا/ت)
- ۸.۳k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط